چند روز ننوشتم
تویه این مدت ، تویه این هفت روز حال خوبی نداشتم از نظر روحی
حوصله ی خودمو نداشتم ، حوصله ی زندگی کردنو نداشتم ، یه داغون روحیه به تمام معنا ! هفت روز بدی بود
به قدری فکرم مشغوله به قدری تویه این سر لعنتی شلوغه که کلافه شده بودم
شبا که میرفتم خونه الکی دراز میکشیدم جلوی تلویزیون فقطو فقط کانال منوتو میدیدم به هیچکس اجازه نمیدادم که کانال ماهواره رو عوض کنه، نمیدونم چرا انقدر وحشی شده بودم به همه مادرم پدر آبجیم میپریدم به خودمم میپریدمو خودمو فحش میدادم ! خل شده بودم به تمام معنا !
جلوی تلوزیون بودم و اصلا حواسم بهش نبود ، با صدف تو تلگرام چت میکردمو ، مواظبش بودم که درس بخونه فقط و الکی وقتشو تلف نکنه ، یه جورایی انگار وظیفم شده بود این کار که حواسم باشه بهش ! از حق نگذریم خیلی دوسش دارم ! حتی حالا که فکر میکنم بیشتر از الهه ! الهه ای که تمام فرهادو خورد کرد با رفتنش و حرفاش !!!!
وقتیم که با صدف چت نمیکردم وقتمو با بازی جلو میبردم
انقدر حالم بد بود و هست که شبا زودترین ساعتی که یادم میاد خوابیدم ٤:١٥ صبح بود، بعضی وقتا پنج و حتی شیش صبح میخوابیدمو ساعت ده بیدار میشدمو میرفتم مغازه !
کمبود خواب داره دیووونم میکنه دیگه
به همه چی فکر میکنم حتی به اینکه چرا خدا، خدایی اگر هست! برای پنگوئن زانو نزاشته که این تفلک انقدر زجر نکشه تویه طول زندگیش تااااااا اینکه چرا هوای سرد پشه نداره !!!!
مغازه هم دوران بحرانی ای رو پشت سر میزاره ، کاسبی خیلی خیلی بد ! تویه این هفت روز کلا فکنم ١٥٠/٠٠٠ فروختم !و خیلی روزاشم صفر ! فاجعه فاجعه ! وضعیت همه اینجوریه ! انگار کاسبی داره میمیره .
جلوی آینه به خودم نگاه میکنم ، به خودم با صدای اروم زیر لب زمزمه وار میگم که : فرهاد داری چیکار مکنی با خودت ، فرهاد این همه موی سفید لابلای موهای خرمایی یا قهوه ایت چیه ، پسر چرا انقدر زود داری پیر میشی 😔
بدم بدم بدم بدم خیلی بدم 😔
یه دوستی بهم میگفت : فرهاد اگر داشتی له میشدی اگر داشتی تیکه تیکه میشدی اگر اگر ... فقط بخند ! مگه چقدر میخوایم زنده بمونیم ، فقط بخند پسر . ولی نمیتونم خنده رو لبام خشک شده،انقدری خشک که اگر بخندم لبام شکسته میشه میترکه پاره میشه چون خنده با لبام غریبه شده .
- ۹۵/۱۰/۲۰