و باز هم تنهایی (سپیده)95/10/9
منم مثل هر پسری یه تعدادی دوست دختر داشتم نه میشه گفت تعدادشون کم بوده نه زیاد، شاید در مقابل خیلی ها خیییلی کم بوده و در مقابل خیلی ها خیلی زیاد!
اصولا ادم گوشه گیری بودم و ساکت با تعدادی یه رابطه دو سه چهار یا پنج ماه داشتم و با تعدادی هم رابطه هایی طولانی تر
تویه این همه دوست دختر چندتا اسم هست که همیشه تویه ذهنم میمونه : نسیم ، الهه، صدف و سپیده
این چهارتا شخصیت خیلی برام مهم بودن و هستن ، بیشتر الهه ! چون رابطم با این چهار نفرو خیلی دوست داشتم رابطه هایی خاص و قشنگ پر از خوبی و علاقه و ... 😉
هر سلامی هر آشنایی یه خداحافظ و پایانی داره ، بعضی وقتا با جنگ و دعوا و بعضی وقتا با دلی شکسته از حرفا بعضی وقتا با عصبانیت و کلی حالت دیگه یه رابطه میتونه تموم بشه که بعدش که بهش فکر میکنی تو دلت میگی کاش تموم نمیشد و ادامه داشت !
امروز دوباره تنها شدم،برای بار چندمشو نمیدونم .
وقتی فکر میکنم میبینم که واقعا دیگه توان و فرصت و انگیزه و اعصاب و روحیه ی اینو ندارم که با کسی دوباره آشنا شم ، خیلی دل مرده شدم حس میکنم تویه اوووج جوونی آدم پیری شدم که حوصله ی هیچیو ندارم حتی خودم ! خسته شدم از پایان های تلخ و بالا رفتن نخ های سیگارم و خلاف های جور واجور برای اروم کردن اعصابم !
داستان از این قرار بود که :
چند وقتی بود با سپیده بحث داشتیم از نظر من سرد بودن سپیده و از نظر اون سرد بودن فرهاد ! جفتمون ادعای اینو داشتیم که طرفمون بهمون اهمیت نمیده ! با کمی صحبت کردن با هم دیگه به این نتیجه رسیدیم وقتی رابطمون برامون ارزش داره باید تلاش کنیم تا بهترو بهتر بشه و جلوی سرمای زمستون که حالا وسط رابطمون نفوذ کرده رو بگیریم ! و جفتمون قبول کردییییم باید تلاش کنیم !
این جریان گذشت تا شب قبل دوست سپیده که میشه دوست دختر پسرخاله ی من گفت من تنهام مادر پدرم نیستم بیاید اینجا کنار هم باشیم ، مثل شبهای قبل رفتیم اونجا همگی، بنظرم همه چی خوب بود یه شب عادی مثل همیشه بود با کلی خنده و شوخی با بچه ها و بعدش خوابیدن و صبح پاشدن ! همه چی خوب گذشت دیشب!
صبح پاشدیم از خواب ، خسته و منگ خواب بودم ترجیح دادم مغازه نرم و برم خونه استراحت کنمو غروب برم !
رفتم خونه خواااااااابم برد تا چهار که بیدار شدمو لباس پوشیدم و رفتم سمت مغازه !
به سپیده پی ام دادم که یه خبری از من میگرفتی خوب بودا !! و یهوو سپیده با این جملات سورپرایزم کرد :
نمیدونم والا !
برای خیلی از ادما تموم کردن سلام ها با چهارتا خداحافظی خیلی راحت ولی برای من فول احساسی کار آسونی نیست !
تموم شد این رابطه هم ، دلم نمیسوزه چون من این کارو نکردم ، من تمومش نکردم ، بلکه تلاش هم کردم برای حفظش
با معرفت ترین با مرام ترین دختری که شناختم تا الان سپیده بود !! کم پیدا میشن اینجور دخترا ! این دختر واقعا بامعرفت بود ، با اینکه مثل هر دختری ظرافت و روحیات دخترونه خاصه خودشو داشت ولی مرامش معرفتش از همه دخترایی که باهاشون آشنا شدم خیییییلی بیشتر بود یه فرد متفاوت با معرفت !
موقق باشی سپیده ، زندگیت شیرین لبت خندون دقایقت پر از شادی.
- ۹۵/۱۰/۱۰