درباره ی خودم
سلام به کسی که احتمال داره خاطرات منو تویه این وبلاگ بخونه و منو نشناسه، سلام دوست عزیزم
اسم من فرهاد ، متولد ١٣٦٨/٢/١٢ ، ساکن استان شهید پرور البرز یا همون کرج خودمون 😅
خیر سرم مهندس کشاورزی ام رشته ی گیاهپزشکی ، که ای کاش نبودم و اصلا درس نمیخوندم ! چون سر همین مدرک لیسانس لعنتی که شیش سالو نیم ١٣ ترم طولش دادم نتونستم معافی پزشکی سربازیمو بگیرم 😔 و بهم گفتن چون مدرکت لیسانس باید تشریف ببری خدمت مقدس سربازی 😔 اگر درس نمیخوندم راحت راحت معاف پزشکی میشدم ، اشکال نداره اینم تقدیر و سرنوشت منه دیگه که دو سال عمرمو بزارم برای کشوری که هیچی برام نذاشت 😎.
از جایی که یادمه لکنت زبان داشتم و دارم البته خدارو شکر خیلی زیاد نیست و متوسط رو به پایینه ، اونم به خاطر ترس در دوران کودکی تا الان همراهمه ! به گفته ی شاهد عینی مادرم ،سال ها پیش که خونمون همکف یه خونه ی ویلایی بود و پنجره ای رو به کوچه و هم سطح کوچه داشت زندگی میکردیم،من طفلک خواب بودم و اون پنجره ی کذایی باز ! سگی تپل مپل و سیاه مثل ذغال تصمیم میگیره از پنجره بپره تویه خونه ی ما و از همه مهم تر روی منه سه سال ! از اونجا بود که لکنت من شروع شد ، این هم اشکالی نداره پیش اومده دیگه 😉 ولی حالا من عاشق حیواناتم مخصوصا سگ ❤️🐕🐶
مقداری هم از خصوصیات ظاهریم بگم تا تصویری ازم داشته باشید ، یه پسر پوست گندمی البته فکنم رنگ ته دیگ ماکارونی باشم که کلی برشته شده 😅 قد ١٩٠ سانتیمتر و وزن ٩٣ ، ورزشکار نیستم ولی فیزیک بدنیم بد نیست میشه تحملش کرد، چشمام قهوه ای تیره و البته ضعیف 😄رنگ ریشام و موهای سرم خرمایی تیره که البته زیر تابش خورشید خیلی مشخص و تو چشم ! ریشام طلایی سفید خرمایی مشکی بینشون داره و موهای سرم شروع با سفید شدن کردن ،تعداد موهای سفیدم زیاد اگر نباشه کم هم نیست .
شاید شاید تصمیم گرفتم عکسامم بزارم نمیدونم فعلا!
دیگه چی بگم ؟ اها ، در حال حاضر یه مغازه سی متری دارم پر از مانتو و پالتو و کاپشن و تیشرت و شلوار و ساپورت و غیره 😅 که خدارو شکر بدک نیست و نون بخور نمیری بهم میده البته اینم اخراشه تا اردیبهشت ٩٦ ! بعدش برای پاسداری از ایران باید بشتابم 😐🙄. ماشین ندارم ولی پا که دارم 😂 که اونم داغونه و کفش صافه و اذیتم میکنه 😂
فعلا همین موارد به ذهنم رسید تا مقدمه ای باشه برای شروع دفترچه خاطراتم در این وبلاگ.😁😎😉🙂
- ۹۵/۱۰/۰۶