خاطرات من

از تاریخ ١٣٩٥/١٠/٥ تصمیم گرفتم خاطرات و اتفاقات روزانه ی زندگیمو برای خودم و دل خودم بنویسم، تا همیشه داشته باشمشون

از تاریخ ١٣٩٥/١٠/٥ تصمیم گرفتم خاطرات و اتفاقات روزانه ی زندگیمو برای خودم و دل خودم بنویسم، تا همیشه داشته باشمشون

سلام خدمت هر کسی که احتمال داره خاطرات منو بخونه، من نویسنده ی خوبی نیستم فقطو فقط برای دل خودم و ثبت شدن خاطراتم و اتفاقات روزانه ام این وبلاگو زدم تا اگر عمری باقی بود بعد ها بخونمشون . شما هم اگر خوندی خوشحال میشم نظرتو بهم بگی دوست گلم.

بایگانی

روز عادی 95/10/10

امروز  جمعه یه روز عادی بود 

بعد از ظهر رفتم مغازه ولی دلم خیلی گرفته بود و فکرم خیلی شلوغ، نگران همه چی بودم خودم و آیندم ، یه دلشوره ی عجیب، حس ترسی قوی از آینده ، حس پوچی و خیلی چیزای دیگه 


با علی دوستم که چندتا مغازه پایین تر از من پارچه فروشی داره بعد از جمع کردن مغازه ها رفتیم بیرون یه دور بزنیم ، پایه کوه بودیم با چایی تویه دستمون و سیگار پشت سیگار ، تمام بدنمون و ماشین علی بوی گند سیگار گرفته بود ولی چاره چیست جفتمون بی اعصاب و ناراحت بودیم.

این جمع دونفره و دپ س فقط یه موزیک خوب کم داشت ، اونم کی ! استاد سیاوش قمیشی که عشق جفتمونه و کل آهنگاشو حفظیم ! 

این آهنگ قمیشی امشب کلی بهم چسبید انگار برای خود خود من ساخته 

دمش گرم صداش و آهنگ سازیش یه دونس من که بدجور عاشقشم 


با هر که سخن گفتم در خود گره ای گم بود

چون کرم شبان تابان می تابی و می تابم

بر هر که نظر کردم گریان و پریشان بود

چون ابر سبک بالان  می باری و می بارم

من دردِ محبت را هرگز به تو نسپردم

این عقده ی دیرین را میدانی و می دانم

بر مرثیه ام بنگر نقش رخ خود بینی

این قصه ی غمگین را میخوانی و می خوانم


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">