روز عادی 95/10/10
امروز جمعه یه روز عادی بود
بعد از ظهر رفتم مغازه ولی دلم خیلی گرفته بود و فکرم خیلی شلوغ، نگران همه چی بودم خودم و آیندم ، یه دلشوره ی عجیب، حس ترسی قوی از آینده ، حس پوچی و خیلی چیزای دیگه
با علی دوستم که چندتا مغازه پایین تر از من پارچه فروشی داره بعد از جمع کردن مغازه ها رفتیم بیرون یه دور بزنیم ، پایه کوه بودیم با چایی تویه دستمون و سیگار پشت سیگار ، تمام بدنمون و ماشین علی بوی گند سیگار گرفته بود ولی چاره چیست جفتمون بی اعصاب و ناراحت بودیم.
این جمع دونفره و دپ س فقط یه موزیک خوب کم داشت ، اونم کی ! استاد سیاوش قمیشی که عشق جفتمونه و کل آهنگاشو حفظیم !
این آهنگ قمیشی امشب کلی بهم چسبید انگار برای خود خود من ساخته
دمش گرم صداش و آهنگ سازیش یه دونس من که بدجور عاشقشم
با هر که سخن گفتم در خود گره ای گم بود
چون کرم شبان تابان می تابی و می تابم
بر هر که نظر کردم گریان و پریشان بود
چون ابر سبک بالان می باری و می بارم
من دردِ محبت را هرگز به تو نسپردم
این عقده ی دیرین را میدانی و می دانم
بر مرثیه ام بنگر نقش رخ خود بینی
این قصه ی غمگین را میخوانی و می خوانم
- ۹۵/۱۰/۱۱